تمــام  كمـد ها را زيــر و رو مـی كنم

لبـاس های بهاری

بارانـی هـا

خانگـی ها

مجلسـی هـا

خستـ‌ه مـی شوم از اين همـ‌ه رنگ و مـدل

نگاهـم به تـو گـره كـ‌ه مـی خورد ،

آرام مـی شوم .

ساده بودنت ، دنيـا مـی ارزد

مشكـی

 آرام من


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:29 | نویسنده : غزل |

هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن
چون آرایش ندارن...
هستن دخترایی که وقتی یه پسر. پولدار میبینن دلشون نمی لرزه
چون دلشون دله نه ژله...
هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن
چون اینا دخترن نه دلستر...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:26 | نویسنده : غزل |

کمبود ِ محبتت را به اشتراک بگذار با نامحرماלּ


که آناלּ این "برهنگـﮯ افکارت" را هزاراלּ لایک خواهند زد .

تاسف بار است حال و روز کسـﮯکه تشنه ﮯ نگاه دیگراלּ باشد .


برگرفته از وب محجبه ها فرشته اند


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:25 | نویسنده : غزل |

خدایا مرا

در آغوشت بستری کن

درد لاعلاجم را

خودت فقط دوایی

خدایا کاری کن که حاجت دلم با حکمت تو یکی شود


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:24 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:24 | نویسنده : غزل |

خانم

بانـــــو

خواهـــر!

 

جدای از دیـانتــ

جدای از غیـرتــــ

جدای از وجـــدان

جدای از شـریـعـتـــ

جدای از بـــــــــرادری

تــو را وقتی محجبه هستی

راحتـــ تـر بـه دل می نشانند!

تــو را به خاطر تــو دوستتـــ دارند

نـه لباس و استایلتـــ !

نه مو و رنگـــ رژ های . . .

تــو را 

چون انسانی

دوستــــ دارند . . .

خواهرم : 

چادرتـــ زیباستـــ 

باور کن!!


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:, | 17:40 | نویسنده : غزل |

یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه:
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه:
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم


توی زنگ تفریح
;معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ؟

معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن

خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا
دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا
!همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم


خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم:

میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده:
پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :
جیب

دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده:
دست دادن

باز معلمه سوال میکنه:
بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:
آدامس بادکنکی

دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم:

من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:36 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:13 | نویسنده : غزل |

 

 

تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم
من را به من نبودن محکوم نکن!
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید!؟ من همانم!
حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:1 | نویسنده : غزل |

ﻧﺎﻣﻪ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯿﺠﻨﮕﺪ ﻧﺠﻨﮓ
ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﯽ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ
ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﯽ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ
ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﻦ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺮﺧﯿﺰ
ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ
ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯽ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ﻫﻮﺍ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺗﻮ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﯽ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ؟
ﺭﻧﺞ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ؟
ﺳﺮﺕ ﮐﻼﻩ ﺭﻓﺖ ؟
ﺍﺫﯾﺘﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ؟
ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﻧﮕﺬﺍﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﻮﺩ
ﮔﺎﻫﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﺩﺭﺩ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺧﺮﺝ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﮑﻦ
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﻣﺘﻠﮏ ﻧﺜﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﺎﺵ
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻇﺮﺍﻓﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺗﻮ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺿﻌﯿﻒ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺕ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺁﺭﯼ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻨﺪ
ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺴﺘﯽ
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ . .


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, | 19:26 | نویسنده : غزل |

دلم عجیب گرفته ...
دلم عجیب گرفته…
دل‌گیرم از آدمک‌هایی
که تنها سایه‌ای هستند
از تمام آنی که می‌نمایند
دل‌گیرم از نقاب‌هایی که بر چهره می‌کشند
دل‌گیر از صورتک‌ها…
 

برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:11 | نویسنده : غزل |

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
 

برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:6 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:5 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:4 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:3 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:0 | نویسنده : غزل |

دختر هوسبازی بود

کارش شده بود دلبری کردن از این و اون

تا اینکه یه روز دلش پیش صادق گیر کرد

صادق بر خلاف فتانه پسر متین و سر به زیری بود

اما زیبایی و جذابیتش باعث شده بود فتانه یه دل نه ، صد دل عاشقش بشه

فتانه مدام سعی می کرد با قرار گرفتن سر راه صادق ازش دلبری کنه

اما صادق بیدی نبود که با این بادها بلرزه

تا اینکه بالاخره...........

 

تا اینکه بالاخره صبر فتانه تموم شد و توی یه جای خلوت جلوی صادق رو گرفت

 

بدون مقدمه بهش گفت: من از تو خوشم اومده آقا صادق! خیلی ها آرزوی بودن با من رو دارن ... تو اولین کسی هستی که من خودم ازش می خوام باهام باشه

 

صادق با قیافه ی جدی و کمی عصبانیت گفت: من اهلش نیستم خانوم ... مزاحم نشید

 

صادق راه افتاد که بره ، اما فتانه پرید جلوش و گفت: فقط یه شب ... مکان هم دارم

 

صادق با ابروی گره کرده و  لحن تندی گفت: چند کیلویی؟ قد و وزنت چقدره؟

 

فتانه با تعجب پرسید: برا چی می پرسی؟ مهمه؟

 

صادق: آره مهمه ... بگو

 

فتانه که از تعجب چشاش گرد شده بود ، بریده بریده گفت: 60 کیلو هستم ... قدم 165 !!!!

 

صادق خندید و گفت: تو فکر کردی من احمقم؟

 

فتانه: میشه بگی جریان چیه؟ من کی گفتم احمقی؟

 

صادق: ببین خانوم! درسته تو زیبایی داری و من هم جوونم و توی اوج غرایز جنسی ،

 

اما اونقدر احمق نیستم که این پیشنهادت رو قبول کنم ، می دونی چرا؟

 

فتانه با تعجب: چرا؟

 

صادق: چون خدا توی قرآنش می فرماید: 

 

وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ.  

 

 بشتابيد به سوى مغفرت خدا و بهشتى كه پهناى آن، به پهناى تمام آسمان‏ها و زمين است.

 

 این خیلی حماقت بزرگیه که من بهشتی به اون عظمت که پهنا و بزرگی اش به پهنای تمام آسمان و زمینه رو ول کنم ،

 

اونم به قیمت بودن در کنار تو که 60 کیلو هستی با 165 سانتیمتر قد و پهنای 50 سانت ...

 

این احمقانه نیست؟ چطور حاضری اون همه عظمت و بزرگی بهشت رو  بهای بودن در کنار حجم کمی که تو داری از دست بدم؟

 

مگه نشنیدی که خدا فرموده زنا شما رو از بوی بهشت هم محروم میکنه؟

 

نخیر خانوم! من احمق نیستم که این معامله ی خسارت بار رو قبول کنم ....

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:54 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:4 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:3 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:1 | نویسنده : غزل |

بی سوادی را  گفتند عشق چند حرف دارد؟

بی سواد گفت: 
4 حرف

همه خندیدند در حالی که بی سواد راه میرفت و زیر لب میگفت :


مگر"مهدی"چند حرف دارد.


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:50 | نویسنده : غزل |

« " دلتنگم و ديدار تو درمان من است. " »

http://upload7.ir/images/57337393554136133980.jpg


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:49 | نویسنده : غزل |

|http://uniqelove.blogfa.com|اس ام اس,آرامش,اس ام اس خداوند,رازو نیاز با خدا|http://uniqelove.blogfa.com|

 خدایـــــــــــــا؛

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛

بابت هر صبحي كه بی سلام به تو آغاز کردم؛

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛

بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛

بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛

مرا ببخش ..


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:49 | نویسنده : غزل |

چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد وزلال در برابرت می جوشد و مینالد ومی خواند...

تشنه ی آتش باشی و نه آب!

چشمه که خشکید٬چشمه که ازآن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوا رفت

وآتش٬کویر را تافت ودر خود گداخت و از زمین آتش رویید و ازآسمان آتش بارید٬

تو تشنه ی آب باشی نه آتش.

وبعد٬عمری گداختی از غم نبودن کسی که تا بود٬از غم نبودن تو می گداخت!


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 19 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:36 | نویسنده : غزل |

بچه که بودیم . . .
جاده ها خراب بود . . . !
نیمکت مدرسه ها خراب بود . . . !
شیرای آب خراب بود . . . !
زنگای در خونه ها خراب بود . . . !
ولی . . . آدما سالم بودن . .


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, | 20:52 | نویسنده : غزل |

 

91172826376597591754

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. …

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:47 | نویسنده : غزل |

  بسیار جالب!!!

فلفل دلمه ای

بیایین یه چیز جدید یاد بگیریم!!!

هیچوقت نمی دونستم! برای تشخیص جنسیت فلفل دلمه ای، اونا رو وارونه کنین، فلفلائی که چهار تا

برجستگی زیرشون دارن، ماده و اونایی که سه تا برجستگی زیرشون دارن نر هستن. فلفلهای ماده پر از دانه،

اما شیرین و برای مصرف خوراکی به صورت خام مناسبترن و فلفلهای نر برای  آشپزی مناسبن !!! فلفلهای

ماده پس از پخته شدن کمی تلخ میشوند.


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, | 16:41 | نویسنده : غزل |

دختر از خواب بیدار شد ساعت 8  بود و او ساعت  9باید به خانه ی دوستش می رفت تـــــــــا  دوستش به او درس دهد.

 سریع به دستشویی رفت آبی به صورت انداخت و نگاهی بــــه چهره اش کرد رنگش خیلی زرد بود و چشمانش بی رمق!

 لبانش خیلی سفید بود زیر چشمانش گود افتاده بود زیرا تـــــــــــا دیشب پای لپتاپ با دوستان مجازی اش چت کرده بود!


از چهره اش نـــــــــا امید شد  حتی  عمل های پی در پی هم او را راضی نکرده بود ! و به سرعت به سمت میز آرایشش

هجوم آورد و خود را به مانند عروسکی در آورد. نگاهی با عشو ه و ناز به خود کرد از نقــــــــاشی صورتش راضی بود

 نگــــــــاهی به ساعت کرد نیم ساعت گذشته بودلبخند رضایت بخشی بر لبانش نقش بست زیرا اولین باری بود  که  زیر

 45 دقیقه آرایشش تمام شده بود.بــــــــــــه سرعت مانتوی تنگش را پوشید زیر مــــانتوی قرمزش شلوار مشکی تنگی

 بمانند ساپورتی به پا کرد به سمت کمدش رفت نگاهی به شـــــال هایش انداخت شال مشکیه نازکش را بـــه سر کشید و

 از جلو موهایشرا فوکل زد و از کنــــــــــــــار گوش هایش مقداری دیگر از موهایش را بیرون آورد وشالش را چنان باز

 گذاشت کـــــــه گوشواره های بدلی اش معلوم بود از پشت هم کلیپس مشکی گنده اش که از سر خود نیز بزرگتر بود را

به موهایش زد . سرش خیلی گنده شده بود مثل کوهان شتری پشت سرش بود کفش های 10 سانتی قرمزش را پوشید.

کیف را به دست گرفت نگاهی دوباره با آینه ی قدی اش به خود انداخت کیــــــــــــــــــــــفور کـه شد از خانه بیرون زد.


خانه ی دوستش چند کوچه آن ور تر بود چند قدم برنداشته بودکه پسری بـــــــــا موهای سیخ و بینی عملی وقیافه ای

 جیگیل ویگیل از کنارش رد شد و به عمد ،شانه اش را بـــه دختر زد دختر شروع بــــه جیغ و داد کرد کـــــــه

 پسرک شماره ای در کیفش انداخت و رفت دختر لبخندی زد. چند قدم برنداشته بود کــه صدای شکمش بالا آمد

 تازه به یاد آورد که صبحانه نخورده برای همین چند قدم جلو رفت و دم سوپر مارکتی وایستاد و با عشوه و ناز

چند کیک خرید . پسر 26 ساله ای در دم مغازه وایستاده بود نگاهش فقط بـــــه دختر بود حتی پلک هم نمی زد

 دختر یه چندتا نگاه عشو ه ای به پسر کرد و رفت  البته داخل نـــایلون خریداش باز شماره بود دوباره لبخند زد به کو چه ی  منزل دوستش رسید سر کوچه پسر 17سالـــــه ای  کنار موتورش ایستاده بود با دیدن دختر سرش

را بالا آورد دختر نگــاهی به پسرک کرد پسر سرش را پایین انداخت دختر خندید معلوم بود پسر خجالتی است

 کوچه خلوت بود فقط دختر بود و پسر آخرای کوچه کنارخــــانه ی دوستش چند پیر مرد درحال بحث بودند که

 هنوز متوجه دخترنشده بود ند دختر با کفشـــــای بلندش شروع به قر دادن کـــرد پسر دیگر نتوانست تحمل کند

 و متلکی به دختر زد و شروع کرد بلند بلند به شماره دادن به دختر.دختر دوباره خندید . به در خانه ی دوستش

که رسید پیرمرد ها تازه دختر را دیدند هر کدام متلک های بدی به دختر دادن که دیگر دختر توان نیاورد و به

 آن ها فحش داد دوستش در را باز کرد دختر به داخل رفت دوستش جلو آمد و حال و احوالش را جویـــــــا شد

 دختر شروع کرد به تعریف و تمجید از شکل و قیافه ی خود و با افتخار می گفت که فلان پسر و فلان و فلان

 به من شماره داده اند وای من چه قدر جذاب و خوشگل و خوشتیپم اصلا من از مانکنا و بازیگرا هم قشنگترم

 البته متلک های پیرمردها را سانسور کرد بعد با ناز و ادا دستی به گونه هایش کشید و با چشمانش به دوستش

 فهماند که تو قشنگ نیستی و فقط من خوشگلم.

دوستش پوزخندی زد و گفت:

آیا اینکه وسیله ی لذت و هوس زود گذر یک ولگرد خیابانی شوی افتخار است؟؟؟؟!!!!!!!

آیا مثل یک دستمال کاغذی تنها یکبار مصرف شوی و مچاله و دور انداخته شوی باعث خوشحالیست؟؟؟

یا مثل یک گل خوشبو باشی که حجاب و نجابتش بمانند خار های ساقه ی گل از او محافظت می کند.

دختر به فکر فرو رفت و به حرف های دوست اندیشید.

 شب که فرا رسید باز مانند روزهای دیگر نادان وبا حالتی جاهلانه به خواب فرو رفت

بی آنکه بداند:


تنها خود را با پوشش و رفتارش لایق متلک های جوانان و پیرهای هیز دانست.

بی آنکه بداند:

آن پسر 26 ساله ای که چشمان کثیفش تا رفتن دختر به بدن دختر دوخته بود

 شب نتوانست خود را کنترل کند وبه راه فساد  کشیده شد تنها  با دیدن عروسک هایی

 چون عروسک بی حیای قصه ی ما

بی آن که بداند:

همان پسرک 17 ساله ی خجالتی با عشوه ها و راه رفتن و حرکات بدن دختر برای

اولین بار متلک عمرش را به دختری زد و از آن پس متلک زدن تنها گوشه ای از کارهایش شد.

آیا حتی ذره ای از گناه این پسران بر گردن دختر نیست؟؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, | 11:43 | نویسنده : غزل |

اقا جان

بیا به بهار نا میخندند

یک عده به انتظار ما میخندند


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:25 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:24 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:24 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:52 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:51 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:49 | نویسنده : غزل |
 

http://shabhayetanhayi.ir/wp-content/uploads/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_shabhayetanhayi.ir-9.gif

 

خدا ما را از دیدار امام زمان محروم کرد!

 


ولی بعضی از ما از این تحریم

 


به اندازه تحریم آمریکا

 


صدایمان در نیامد و ناله نزدیم!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, | 13:33 | نویسنده : غزل |

(بسم الله الرحمن الرحیم)

چکیده

حضرت علی علیه السلام در خطبه 138 نهج البلاغه عباراتی فرموده اند که به گمان اغلب شارحان نهج البلاغه از گوشه ای از وقایع آخرالزمان پرده برداشته است؛ شرایطی که در آن هدایت، دستخوش خیمه شب بازی های «هوی» خواهد شد، و قرآن به تبعیت رأی و قیاس درمی آید، و در نهایت به جنگی ویرانگر می انجامد. منجی عالم، در چنین هنگامه ای، سردمداران را به زشتی کردارشان مؤاخذه خواهد کرد و بشر را فرا می خواند که سیطره جهانی عدالت را به تماشا بنشینند؛ اما پیش از آن هنگامه طلایی، زمین دستخوش طغیانگری یک خون ریز می گردد. در نهایت حضرت علی علیه السلام با ارائه این نشانه های دقیق ضمن سفارش هایی مهم و حیات بخش، بشریت را از پایان سرنوشتش آگاه می کند تا به سلاح بیداری تجهیز شود.

وقایع آخرالزمان / «تأملی در خطبه 138 نهج البلاغه»

 

درآمد

در همه ادیان الهی، اخباری مبنی بر پیش گویی وقایع آخرالزمان و در نهایت ظهور یک منجی وجود دارد. در مذهب بی بدیل شیعه نیز اخباری در این مورد آمده است که علاوه بر نوید ظهور یک منجی شناخته شده، به پیش گویی وقایع آخرالزمان نیز می پردازد.
از آن جا که تحلیل دقیق حوادث آخرالزمان، به شناخت و آگاهی از آن شرایط نیاز دارد، دقت در چنین روایات، بسیار لازم و ضروری است؛ چرا که اوضاع در آن زمان، آن چنان پرفتنه است که بازشناسی حق از باطل دشوار می شود، و همین ضرورت، نگارنده را بر آن داشت تا به بررسی این قبیل اخبار بپردازد.
از جمله این اخبار خطبه 138 نهج البلاغه است که در آن عباراتی وجود دارد که بسیاری از شارحان، مقصود از اشاره های امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن خطبه را با شرایط آخرالزمان منطبق می دانند؛ هرچند در خود عبارات، قرینه روشن و آشکاری مبنی بر ارتباط آن با آخرالزمان وجود ندارد. این جستار در پی آن است تا ضمن نقل اقوال شارحان، به نقد و بررسی آنها نیز بپردازد.
این خطبه در واقع از سه بخش جداگانه تشکیل شده که فراز بخش اول عبارت است از:
یَعطِفُ الهوی علی الهُدی إذا عطفوُا الهُدی علی الهَوی و یَعطِفُ الرّأیَ علی القرآن إذا عطفوا القرآنَ علی الرّأی
این بخش ذیل عناوین جدال آخرالزمان، شیوه عملی منجی و امام آخرالزمان مورد بحث قرار می گیرد.
بخش دیگر که عبارت است از:
حتّی تقوُمَ الحربُ بکمْ علی ساقٍ بادیاً نَواجِذُها مملوءَهٌ اخلافُها حُلوا رَضاعُها عَلْقَماً عاقبتُها. ألا و فی غدٍ- و سَیَأتی غدٌ بما لا تعرِفونَ- یأخذُ الوالی منْ غیرِها عُمّالَها علی مساوِی أعمالِها و تُخرجُ لهُ الارضُ افالیذَ کبِدِها و تُلقی إلیهِ سلماً مقالیدَها فیُریکم کیفَ عدلُ السّیره و یُحیی مَیّتَ‌الکتابِ و السُّنه
بخش دوم ذیل عناوین نشانه های آخرالزمان و اصلاحات موعود بررسی می شود. و بخش سوم نیز عبارت است از:
کاَنّی بهِ قدْ نَعَقَ بالشّامِ و فحَصَ برایاتِه فی ضَواحیَ کوفانَ فعطفَ عَلیها عَطْفَ الضّروس و فرَشَ الارضَ بالرّؤوسِ. قدْ فغرتْ فاغرَتُهُ و ثَقُلت فی الارضِ وَطأتُهُ، بعیدَ الجولهِ، عظیم الصّولهَ و اللهِ لَیُشَرّونکمْ فی اطراف الارضِ حتی لا یبقی منکمْ إلا قلیلٌ، کالکُحلِ فی العینِ. فلا تزالونَ ‌کذلکَ حتی تؤُوبَ الی العرَبِ أوازِبُ احلامها! فالْزَموا السّننَ القائمهَ و الآثارَ البیّنهَ و العهدَ القریبِ الذی علیهِ باقی النُّبُوهِ و اعلموا انّ الشیطانَ إنّما یُسنّیَ لکمْ طُرقهُ لِتتّبعوا عَقِبَهُ
ذیل عناوین نشانه های ضد انقلاب آخرالزمان کیست؟ و وظیفه مردمان آخرالزمان، این فراز مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
قابل ذکر است که بندهای نقل شده بخشی از متن اصلی خطبه است که سید رضی آنها را انتخاب نموده و آورده است. گفتنی است که این خطبه در منبع دیگری یافت نشده و راهی برای فهم دقیق آن در پیش رو نیست.

جدال آخرالزمان

خطبه 138 نهج البلاغه از همان آغاز به گونه ای ایراد شده که گویی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام بیان اخباری مربوط به آینده است. استفاده از «إذا» ظرفیه در همان ابتدای خطبه این امر را روشن تر می سازد. خویی در منهاج البراعه بحث گسترده ای در مورد اِعراب بخش ابتدایی کلام حضرت، بیان می کند که«إذا» در این جا به هیچ وجه شرطیه نبوده و در واقع معنای ظرف می دهد.(ج8، ص 347).
خطبه مذکور که سید رضی آن را تحت عنوان «یوُمیءُ فیها إلی ذکْرِ الملاحم»نام گذاری کرده است این گونه آغاز می شود:
یَعْطِفُ الهوی علی الهُدی إذا عَطَفوا الهُدی علی الهوی و یَعْطِفُ الرّأیَ علی القُرآن إذا عطفوا القُرآن علی الرّأی؛
خواهش نفسانی را به هدایت آسمانی باز می گرداند و آن هنگامی است که[ مردم] رستگاری را تابع هوی ساخته اند و رأی آنان را پیرو قرآن کند و آن هنگامی است که قرآن را تابع رأی خود کرده اند.
از دیدگاه شارحان نهج البلاغه، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این عبارات به فضا و شرایط آخرالزمان اشاره نموده و آن را ترسیم کرده اند. بیان حضرت در این فراز به شکلی است که گویی به جدالی آخرالزمانی اشاره می کند؛ به جدالی که در آن«هدایت» دستخوش خیمه شب بازی های «هوی» شده و «قرآن» به تبعیت «رأی» درمی آید، و به نبردی در هنگامه ای سخت اشاره می فرماید که بشر چنان عنان خود را به نفسانیت خویش می سپارد که زمام هدایت از کف می رمد، و «رأی» به چنان جایگاهی دست می یابد که کلام وحی را پیرو خویش می شمارد.
خویی در منهاج البراعه در شرح این عبارت به رویکرد مردمان آخرالزمان نسبت به قرآن اشاره می کند و می نویسد:
آنان قرآن را بنا به مذاهب گوناگون خویش به تأویل می برند... و سؤال از اهل ذکر و رجوع به ولیّ امر را وا می نهند(ج8، ص 349).
در چنین هنگامه پربلایی، به گفته صاحب معارج نهج البلاغه، اگر مردمان به یاری«هدی» اهتمام ورزند، به ناگاه«هوی» را یاری می نمایند و از خواهش های نفس فرمان می گیرند؛ به گونه ای که یارای تمیز میان آن دو را ندارند، همان گونه از تمیز میان «رأی » و «قرآن» ناتوانند.(ص 228)

شیوه عملی منجی

در چنین شرایط آشفته و نابسامان آخرالزمان، منجی ای ظهور خواهد کرد که با اتخاذ شیوه ای خاص، اوضاع را سامان می بخشد، و آن شیوه احیای«هدی» و دمیدن روحی تازه به «قرآن کریم»است.
«هدی»معنای گسترده ای را دربرمی گیرد که به منظور درک بهتر کلام حضرت از توضیحی که مؤلف فی ظلال نهج البلاغه در مورد آن ارائه داده است مدد می جوییم:
مراد از هدی در این جا عقلی است که هر امر نافع برای حیات را نیک می شمارد و هر امر مضر برای حیات را زشت می داند(ج2، ص 297).
بنابراین، «هدی» همان عقل روشنگری است که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده، تا به مدد آن خیر را از شر بازشناسد و در اوضاع پریشان آخرالزمانی، این قوه حیات بخش بشری که اسیر افسار گسیخته خواهش های نفسانی شده است احیا خواهد شد. وجود آن منجی،‌ سبب نورانیتی می شود که در پرتو انوارش، این نیروی رخدادی، جانی تازه می گیرد.
بنابراین، با توجه به این پیش گویی امیرالمؤمنین علی علیه السلام، منجی بزرگ آخرالزمان، زمانی ظهور خواهد کرد که«هدی»- این عقل روشنگر- به رنگ هوس های خام آدمی جامه می پوشد و مردمان کلام وحی را به مریدیِ رأی خویش می گیرند.
منجی در چنین شرایطی بساط این دگرگونی را برخواهد چید، و واژگونی حقیقت را با میزان خویش به سر منزلی امن خواهد رساند؛ و چه سر منزل و سرانجامی نیکوتر از هدایت که حلقه مفقوده اوضاع پیچیده آخرالزمان است، و چه میزان و معیاری اطمینان بخش تر از سخن پروردگار که در پایان دوران زمین و زمینیان به وادی فراموشی سپرده خواهد شد؛ و این شیوه عملی منجی موعود است: مجالی به «هدی » برای بالیدن و دمی مسیحایی به «وحی» که به پوستینی بی جان مبدّل گشته است.

امام آخرالزمان

سخن این جاست که او کیست؟ این منجی بزرگ که بشریت گمشده در هزار توی«رأی» و «هوی» را به سعادت آباد «وحی»و «هدی» رهنمون می کند، کیست؟
اکثر شارحان نهج البلاغه بر این عقیده اند که این فراز از خطبه به امام آخرالزمان اشاره دارد. ابن ابی الحدید در این باره چنین می نویسد:
این سخن اشاره دارد به وجود امامی که خداوند متعال او را در آخرالزمان خلق خواهد کرد، و در اخبار و روایات به وجود او وعده داده شده است( جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج4، ص 265).
اما این شارح معتزلی اشاره ای به هویت آن نمی کند.
ابن میثم او را امام منتظر موعود می خواند( اختیار مصباح السالکین، ص 297)، و حاج میرزا ابراهیم خویی او را این چنین معرفی می کند:
او قائم منتظر آخرالزمان است که در اخبار و روایات به وی نوید داده شده است(الدرّه النجفیه، ص 177).
نویسنده فی ظلال نهج البلاغه از قول اکثریت، او را «مهدی منتظر»می خواند و با ذکر دلیل، مدعایش را چنین شرح می دهد:
شکی نیست که مقصود اوست، چرا که احادیث فراوانی از طریق اهل سنت و نیز شیعیان در این مورد وارد شده است؛ زیرا او رأی و قیاس عمل نمی کند و امور را با منافع خاص نمی سنجد بلکه مقیاس و معیار در همه زمینه ها نزد او قرآن کریم و عقل سلیمی است که به آن اشاره کردیم؛ به طوری که اگر همه مردم بر امری اجماع کنند- حال آن که پشتوانه ای به یکی از این دو نداشته باشد،-نزد او بدعت و گمراهی شمرده می شود(ج2، ص 298).
موسوی در شرح نهج البلاغه خویش به صراحت او را مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام می خواند که پیامبر به ظهور او نوید داده است(ج2، ص 409 و410).
بی گمان از دیدگاه ژرف نگر شیعه، بزرگمردی که قادر است به اذن خدای تعالی شرایط پریشان آخرالزمان را سامان بخشد کسی نیست جز همو که طبق روایات صریح منقول، دوازدهمین حقیقت تابناک عالم، همنام نبی مکرم اسلام و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است.

نشانه های قیام آخرالزمان

اوضاع نابسامان آخرالزمان مقدمات جنگی وحشتناک و ویرانگر را فراهم می سازد؛ نبردی به غایت خونین و هراس انگیز که امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه از آن یاد می کنند:
حتی تقوُمَ الحربَ بِکُمْ علی ساقٍ بادیاً نواجِذُها، مملوءَه اخلافُها، حُلوا رَضاعُها، علقماً عاقبَتُها
تا آن که آتش جنگ میان شما افروخته گردد و از شرار آن همه چیز بسوزد و چون شیر خشمگین دندان نماید؛ و چون ماده شتری از این سو و آن سو آید، پستان ها پر از شیر و مکیدن آن شیرین، اما پایان آن تلخ و زهرآگین.
«الساق» را «الشدّه» معنا کرده اند(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص 41)، و از دیدگاه مؤلف اختیار مصباح السالکین(ص 298)، و نیز مؤلف الدرّه النجفیه (ص 177)، این واژه کنایه از شدت آن نبرد آخرین دارد. حضرت علی علیه السلام با به کارگیری تعبیر زیبای بادیاً نَواجِذُها وحشت این نبرد خونین را به تمامی به تصویر می کشد. دندان نمایاندن جنگ، به شدت خوفناکی جنگ اشاره دارد؛ چه آن که به قول ابن ابی الحدید همان گونه که «نواجذ» یعنی دورترین دندان ها که در حالت خنده شدید نمایان می شوند، در آن قیام آخرالزمان نیز، جنگ دندان های بُرنده خویش را به رخ می کشد(ج9، ص 41).
دیگر شارحان نهج البلاغه این تعبیر را از اوصاف درندگان به هنگام خشم دانسته اند که به هر ترتیب با تصویرگری زیبای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از نبردی وحشت انگیز حکایت می کند( اختیار مصباح السالکین،‌ص 298؛ الدرّه النجفیه، ص 177).
این آشوب آخرالزمان در آغاز برای فتنه جویان دلچسب و شیرین به نظر می رسد و عبارات مملوءَهٌ اخلافُها و حُلواً رَضاعُها نمایانگر همین امر است، که البته در نهایت با تعبیر علقماً عاقبَتُها معنایی عمیق می یابد؛ چه آن که به قول خویی: طعم شیرین آرزوی پیروزی بر جان ها می نشیند، اما در نهایت چیزی جز کشتار و هلاکت برجای نمی ماند (ج8، ص 335).
از نگاه مؤلف فی ظلال نهج البلاغه نیز در آغاز جنگ، اهل جهالت به شوق می آیند و آفرین می گویند، ولی درنهایت با جنگی ویرانگر روبرو می شوند که همه را می سوزاند(ج2، ص 298). بنابراین، از نگاه حضرت علی علیه السلام در ظلمات این مبارزه دشوار، فرجامی تلخ نصیب آشوبگران خواهد شد و آتش پرشراره اش بسی سوزناک خواهد بود.

اصلاحات موعود

سلطان بی چون و چرای کلام، حضرت علی علیه السلام در ادامه خطبه، به سرانجامی که منجی بشریت برای آشوبگران رقم خواهد زد اشاره می کند:
ألا وَ فی غدٍ- و سَیَأتی غدٌ بما لا تَعرفونَ- یأخذُ الوالیِ من غیرِها عُمّالها علی مَساویَ اعمالِها؛
آگاه باشید که فردا- و که داند که فردا چه پیش ‌آرد-فرمانروایی که از این طایفه (امویان) نیست عاملان حکومت را به جرم کردار زشتشان بگیرد و عذری از آنان نپذیرد.
و سپس عباراتی می فرمایند که تصویر زیبایی از تسلیم کائنات در برابر آن مصلح جهانی ارائه می نماید:
و تُخرجُ لهُ الارضُ افالیذَ کَبِدها و تُلقی إلیهِ سِلماً مَقالیدها
زمین گنجینه های خود را برون اندازد و کلیدهای خویش را از در آشتی تسلیم او سازد.
این عبارات به قول نویسنده فی ظلال نهج البلاغه نشانگر آن است که همه چیز مطیع اوست(ج2، ص 299). آری؛ زمین و زمان خاضعانه سر به فرمان و تعظیم و فرود آرند، و زبان جز به اطاعت او نگشایند و در واقع در پرتو چنین مُصلحی عدالت محقق خواهد شد. امام علی علیه السلام در ادامه خطبه چنین می فرمایند:
فَیُریکم کیفَ عدلُ السّیرهِ و یُحیی میّتَ الکتابِ و السُنه
پس روش عادلانه را به شما بنماید، و آنچه از کتاب و سنت مرده است زنده فرماید.
بنابراین، از دیدگاه مولی الموحدین علی علیه السلام هدف نهایی قیام مصلح، عدالت سایه گستر جهانی و احیای کتاب و سنت است که بی گمان به تحقق خواهد پیوست.

نشانه های ضد انقلاب آخرالزمان

پیش از عصر طلایی عدالت محور جهانی، زمین دستخوش ویرانگری فردی خون ریز می گردد که آن چنان مردمان را لگدمال بیدادگری و دیوسیرتی خویش می کند که جز اندکی از مردم را باقی نمی گذارد. امیر کلام حضرت علی علیه السلام این دژخیم را چنین معرفی می کند:
گویی او را می بینم که از شام بانگ برداشته و پرچم های خود را در اطراف کوفه برافراشته است. همچون ماده شتر بدخو که دوشنده خود را با دندان بدرّاند[ رعیت خویش را در خاک و خون بغلطاند] سرها را بر زمین بگستراند. دهانش گشاده، ستم و بیداد را بنیان نهاده، به هر سو تازان، و حمله او سخت گران است. به خدا که شما را در این سوی و آن سوی زمین پراکنده گرداند، چندان که از شما جز اندکی(به مقدار سرمه چشم)باقی نماند. سپس پیوسته چنین باشید تا آن که عرب بر سر عقل آید و در پی نظم کار خویش برآید.
تصویر ارائه شده از این فرد، نمایانگر شدت جور و ستمی است که او بر مردم روا می دارد. «فَغَرتْ فاغرتُهُ»از نگاه مؤلفان اختیار مصباح السالکین(ص 297)، الدرّه النجفیه(ص 177) و فی ظلال نهج البلاغه( ج2، ص 300) به معنای باز کردن دهان برای شکار است که کنایه از درّندگی وی دارد. عبارت «ثَقُلتْ فی الارضِ وَطْاتُهُ» نیز به شدت جور و وحشی گری، و نیز کثرت یاران و سربازانش اشاره دارد(الدرّه النجفیه، ص 177؛ فی ظلال نهج البلاغه، ج2، ص 300)؛ همان طور که بعیدَ الجَوْلهِ از وسعت تصرفات و تملک و جولان او در شهرهای دور حکایت می کند( اختیار مصباح السالکین، ص 297)، و این نبرد در نهایت به کشته شدن انبوهی از مردم ختم می شود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عبارت«سرمه ای در چشم»به اندکی تعداد مردمانی که باقی مانده اند اشاره می فرماید. روایتی نیز در جای دیگر از ایشان نقل شده است که از همین مسئله به عنوان یک پیش گویی قبل از قیام آخرالزمان یاد می کنند:
لا یخْرُجُ المهدیُ حتّی یُقْتَلُ ثُلْثٌ و یموتَ ثُلثٌ و یبقی ثلثٌ(کنز العمال، ح39663).
مهدی ظهور نمی کند مگر بعد از آن که یک سوم مردم کشته شوند، یک سوم بمیرند و یک سوم دیگر باقی مانند.

ضد انقلاب آخرالزمان کیست؟

سؤال اینجاست که این فرد فتنه جو و ویرانگر کیست که این چنین حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردمان را از زشتخویی او آگاه می کند، تا به ناگاه در دام مکر و حیله اش گرفتار نشوند و در صف یارانش جای نگیرند. راجع به مرجع ضمیر فردِ مورد خطاب اقوال متعددی ذکر شده است. ابن ابی الحدید شخص موردنظر را عبدالملک بن مروان می داند. او به گونه ای به شرایط نابسامان زمان و به تخت نشستن عبدالملک در شام و نیز زمامداری فرزندانش اشاره می کند که سرانجام با بازگشتن عقل های پوشیده اعراب به پایان می رسد:
این موضوع خبر دادن از کار عبدالملک بن مروان و چگونگی ظهور او در شام، و سپس پادشاهی او بر عراق و اشاره به کشته شدن بسیاری از اعراب است که به روزگار حکومت عبدالرحمان بن اشعث و مصعب بن زبیر روی داد... ممکن است این اشکال به ذهن خواننده خطور کند که چگونه علی علیه السلام فرموده است تا عقل های پوشیده اعراب به ایشان برگردد؛ و از این جمله چنین فهمیده می شود که این کار باید به روزگار پسر مروان باشد و حال آن که ظاهراً چنین بوده، است و عبدالملک در حالی که پادشاه بوده، در گذشته است و پادشاهی او با برگشت عقل های پوشیده اعراب نابود نشده است.
می گویم: چنین تو را پاسخ می دهم که مدت پادشاهی فرزندان عبدالملک هم در واقع پادشاهی خود اوست و پادشاهی از فرزندان مروان زایل نشد تا آن که خِرد و عقل پوشیده عرب به خودش برگشت، و منظور از عرب در این جا بنی عباس و دیگر اعرابی است که هنگام ظهور دولت آنان از ایشان پیروی کردند...»(جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج4، ص 266).
نگارنده معارج نهج البلاغه مقصود از شخص موردنظر را مختار بن ابی عبیده ثقفی می داند. از دیدگاه وی این اخبار حاکی از کثرت قتل و خونریزی در آن زمان است، که در واقع نوعی عقوبت دنیوی برای اهل کوفه به شمار می رود چه آن که آنان بر امیرالمؤمنین علیه السلام آزار رساندند و در امر حکمین با او مخالفت ورزیدند و حق فرزندانش را ضایع نمودند؛ و این چنین خداوند مختار بن ابی عبیده ثقفی را بر آنان مسلط می سازد تا کسانی از آنان را که در لشگر شمربن ذی الجوشن در جنگ با امام حسین علیه السلام حضور داشته اند بکشد و کشت و کشتار همچنان در آن جا ادامه می یابد(ص 231).
اما مؤلف حدائق الحقائق در ابتدای بحث در این باره، فرد موردنظر را سفیانی می داند و همچنین دیگر کسانی که در آخرالزمان به خروج آنان اشاره شده است(ص 616).
ابن میثم راجع به فرد موردخطاب نظر خاصی ارائه نمی دهد و تنها با عبارت«قیل» به ذکر نظر دیگران می پردازد و می گوید که در این خطبه به عبدالملک بن مروان اشاره شده است چرا که هنگامی که بعد از پدرش خلیفه شد به شام آمد و پس از قتل مصعب بن زبیر به کوفه رفته، حجاج را برمی گزیند و کعبه را ویران می کند(اختیار مصباح السالکین، ص 298 و 299).
در الدرّه النجفیه نیز براساس آنچه بعضی شارحین گفته اند فرد مورد نظر عبدالملک بن مروان است(ص 178). مؤلف منهاج البراعه بر این عقیده است که فرد مورد اشاره سفیانی است که ظاهراً علامه مجلسی نیز بر آن تصریح داشته اند و سپس به نقل اقوال دیگر شارحان می پردازد(ج8، ص 359)؛ اما نویسنده فی ظلال نهج البلاغه به صراحت می گوید که نمی داند شخص موردنظر امام کیست، اما نظر پیشینیان قبل از خود را مبنی بر آن که فرد مذکور عبدالملک بن مروان است را رد نمی کند(ج2، ص 29).
به عقیده نگارنده با توجه به آن که سیاق کلی این خطبه پیش گویی وقایع آخرالزمان است، نمی توان فرد موردنظر را مطابق گفته بعضی شارحین، افرادی چون عبدالملک بن مروان و یا مختار بن ابی عبیده ثقفی دانست؛ چرا که این فراز از خطبه نیز بی گمان متناسب با سیاق کلی سخن، به امری آخرالزمانی اشاره می کند که به احتمال زیاد رأی صواب آن است که فرد موردنظر را سفیانی بدانیم که در آخرالزمان به جنگی خونین دست خواهد زد.

وظیفه مردمان آخرالزمان

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بخش پایانی خطبه به تبیین و وظیفه مردم در آن هنگامه پر هراس می پردازد:
فالزِموا السّنَنَ القائمهَ و الآثارَ البیّنهَ و العهدَ القریبَ الذی علیهِ باقی النبّوهِ و اعلموا انّ الشیطانَ إنّما یُسَنّی لکم طُرقهُ لتتّبعوا عَقبه.
پس بر سنت پیامبر بمانید که برپاست و بر آثار [او] که هویداست، و عهدی که زمانی بر آن نگذشته و نشانی که از پیامبر به جا مانده است. و بدانید که شیطان راه های خود را برای شما هموار می کند تا در پی او بروید و از راه خدا به در شوید.
حضرت پس از ارائه علامات ظهور، مردم را به پپایمردی در مورد سنت های برپا، و پیمانی که زمانی چند بر آن نگذشته است هشدار می دهد، تا مبادا در آن دورانِ نابسامان از پی راه هایی که شیطان فراهم می کند روانه شوند.
این انذار به خوبی نمایانگر آن است که آن شرایط، به حدی پیچیده و غریب است که ممکن است مردمان به سادگی از تشخیص حق باز بمانند، و در جاده ای شیطانی گام بردارند؛ جاده ای که شیطان او را برای مردم هموار می سازد تا به سادگی آنان را شکار حیله های خویش کند.
-------------------------------------------------------------

  • کتاب نامه
  • 1. اختیار مصباح السالکین، میثم ابن علی بن میثم بحرانی، تصحیح: محمدهادی امینی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1366ش.
  • 2. جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ دوم، 1275ق.
  • 3.حدائق الاحقائق فی شرح نهج البلاغه، قطب الدین حسین بن حسن بیهقی کیدری، تصحیح:عزیزالله عطاردی، 1375هـ.ش.
  • 4. الدرّه النجفیه، ابراهیم بن حسین خویی، 1291ق.
  • 5.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه عمومی آیه الله مرعشی نجفی، چاپ اول، قم، 1337هـ.ش.
  • 6.شرح نهج البلاغه، سیدعباس موسوی، دارالرسول الاکرم، طبقه الاولی، بیروت، 1418ق.
  • 7. فی ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، دارالعلم للملایین، نوبت سوم، بیروت، 1358ش.
  • 8. کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین علی المتقی ابن حسام الدین الهندی،(متوفی 975ه.ق)، ضبط: حسن رزوق، تصحیح: صفوه السقاء، مکتبه التراث الاسلامی، الطبقه الاولی، بیروت، 1389ق.
  • 9.معارج نهج البلاغه، ظهیرالدین ابی الحسن علی بن زید البیهقی، تحقیق: محمدتقی دانش پژوه، اشرافِ السید محمود مرعشی، چاپ اول، قم، 1409ق.
  • 10.منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، میرزا حبیب الله هاشمی خویی، تصحیح: سید ابراهیم میانجی، مکتبه الاسلامیه، نوبت چهارم، تهران، 1358.
  • 11.ترجمه نهج البلاغه، جعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378ش.
  • نویسنده: مولود توکلی


دسته بندی :

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, | 22:15 | نویسنده : غزل |
clip_image001

در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌ دانند، و گاهی اوقات پدران هم.

 

در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ‌ ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.

 

در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می‌کند.

 

در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

 

در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌ سازد.

 

در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌ دهیم دوست داشته باشیم.

 

در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می ‌افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می ‌دهند .

 

در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.

 

در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .

 

در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می ‌توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

 

در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

 

در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت ‌ های بد است.

 

در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌ کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می ‌ دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌ شود.

 

در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

 

در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 ارديبهشت 1393برچسب:, | 11:19 | نویسنده : غزل |

دل سوزی بیش از آن چه دیگران عاقلانه می دانند

خطر پذیری بیش از آن چه دیگران امن می دانند

رویا داشتن بیش از آن چه دیگران عملی می دانند

 .انتظارداشتن بیش از آن چه دیگران شایسته می دانند

وینستون چرچیل


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, | 14:15 | نویسنده : غزل |

زمین به مرد بودنت نیاز داره …
مرد باش . مردونه حرف بزن . مردونه بخند . مردونه عشق بورز …
مردونه گریه کن ، مردونه ببخش ….
مرد باش ، نه فقط باجسمت ، بانگاهت ، با احساست ، با آغوشت …
مردباش و هیچوقت نامردی نکن
مخصوصا برای کسی که به مردونگیت تکیه کرده و باورت کرده مرد باش...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, | 14:11 | نویسنده : غزل |

دانشمند ژاپنی کشف کرده است که آب زمزم دارای خصوصیات منحصر به فردی است که در آبهای معمولی دیگر

یافت نمی شود. به گزارش «تقریب»، دکتر “مساروا ایموتو”، دانشمند ژاپنی تأکید کرد: تحقیقات علمی بسیاری

که به وسیلة تکنولوژی نانو بر روی آب زمزم انجام شده است، نشان می دهد هیچ یک از خواص این آب قابل تغییر

نیست و اگر یک قطره از آب زمزم به ۱۰۰۰ قطره از آبهای معمولی اضافه شود، آن آبها خواص آب زمزم را به دست

خواهند آورد.

این دانشمند تحقیقات بسیاری را بر روی آب زمزم انجام داده و به این نتیجه رسیده است که آب زمزم، آبی با

برکت و منحصر به فرد است و بلورهای آن شبیه هیچ آب دیگری نیست و به هیچ وجه خواص آن تغییر نمی کند.

وی که پایه گذار نظریه تبلور ذرات آب است، می گوید: جملة “بسم الله الرحمن الرحیم” که در قرآن کریم وجود دارد

و مسلمانان آن را در ابتدای کارهای خود یا در هنگام غذاخوردن و یا موقع خواب بر زبان می آورند، تأثیر عجیبی بر

بلورهای آب دارد.

به گزارش سایت محیط، وی می افزاید: زمانی که بسم الله الرحمن الرحیم گفته می شود، تغییرات عجیبی در

بلورهای آب رخ داده و آنها بسیار زیباتر می شوند، لذا می توان با گذاشتن کاستی از تلاوت قرآن کریم در کنار آب،

آن را زیباتر و با صفاتر نمود.
منبع:http://www.hasanreyvandi.ir/Forum


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, | 2:57 | نویسنده : غزل |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.