http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/ghoror.matalebeziba.ir.jpg

کاش می شد تیشه ای باشد بَهرِ شکستن بُت !
نه شکستن بُت خدایان !
بتی که عُمریست از غرورمان ساخته ایم ...
غروری که اجازه دوستت دارم ها را از ما گرفت ...
غروری که محبت را به عزیزانمان حرام و بهای آن، برابر شد با شکسته شدن دلشان ...
غروری که اشتباهاتمان را هم در جامه درست بودن جلوه میداد ...
غروری که حسرت یک آغوش، یک دوستت دارم و بوسه هایی را بر دل ما نهاد که می دانیم هیچگاه در زندگی تکرار نخواهد شد ...
کاش می شد تیشه ای به دست بگیریم  بهر شکستن،
شکستنِ بُتی که از " غــرور " ساخته ایم


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 28 شهريور 1393برچسب:, | 15:7 | نویسنده : غزل |



 

خدایـــا ...!

 

اگر یک روز فراموش کردم خدای بزرگی دارم ...

 

تو فراموش نکن که بنده کوچکی داری ...

 

با نوازشی و یا شاید تلنگری

 

آرام وجودت را ، همراهیت را ،

 

مهربانی و بزرگی ات را برایم یادآوری کن ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 شهريور 1393برچسب:, | 15:5 | نویسنده : غزل |

 ساده که میشوی

همه چیز خوب میشه

خودت

غمت

مشکلت

غصه ات

هوای شهرت

آدمهای اطرافت

حتی دشمنت

یک آدم ساده که باشی

برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست

که قیمت تویوتا لندکروز چند است

فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

مهم نیست

نیاوران کجاست

شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه

کدام حوالی اند

رستوران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

ساده که باشی

همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود

همیشه لبخند بر لب داری

بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی

زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

آدم برفی که درست میکنی

شال گردنت را به او میبخشی

ساده که باشی

همین که بدانی بربری و لواش چند است

کفایت میکند

نیازی به غذای چینی نیست

آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی

آدمهای ساده را دوست داری که

بوی ناب آدم میدهند


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, | 17:57 | نویسنده : غزل |

مَن ایـ ـنجـ ـآ دُنیایَم

را نقّاشی می کنم

خانـ ـه ای می سآزَم از

وجـ ـودَت

درختـ ـی می کشم به رنگ ِ حیات

زیر ِ سقف ِ خانه ی ِ نقّاشیَم

دَرآغوش کشیدن ِ تو

آزاد است ...

وقتی ِ دَر اسارت ِ فاصـ ـِله هآم ...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 شهريور 1393برچسب:, | 17:39 | نویسنده : غزل |

برا جشن تولدش یه مراسم پارتی ترتیب داده بود

به همه ی دوست و فامیل هم اومده بودند

بعد از بزن و برقص و مصرف مشروبات الکی ، تقریباً آخرای شب بود

که میترا به دوستاش گفت:می خوام شور و شادی جشن تولدم رو تکمیل کنم

یکی از بچه ها پرسید : چه جوری؟

میترا: میرم توی خیابونا دور میزنیم ، چطوره؟

دوستای میترا قبول کردند و همه با ماشیناشون رفتند توی خیابون

وسط این شور و شادی ها ، میترا که به خاطر مصرف مشروبات الکلی

حالت طبیعی نداشت ،شروع کرد به لایی کشیدن و ویراژ دادن بین ماشینا

اونقدر ناشیانه رانندگی کرد تا اینکه تعادل ماشین از دستش خارج شد

و خورد به تیر برق کنار خیابوناونقدر شدت برخورد زیاد بود که میترا و

چند تا از دوستاش در دم جون میدنصبح فردا میترا رو به بهشت زهرا

انتقال دادندوقتی جسدش رو روی سنگ مرده شور خونه گذاشتند

خانوم غساله اومد و شروع کرد به پاک کردن و ساییدن لاکهای ناخن میترا

همینطور که لاک ها رو می سایید ، زیر لب می گفت:



اگه این دختر وقتی داشت لاک می زد ،

می دونست اینطوری باید براش پاک کنن ، اصلا شاید لاک نمیزد ....

اگه می فهمید اون همه گناه توی جشن تولدش نمی کرد...

.
.
.بچه ها به کجا داریم میریم؟

تا حالا فکر کردیم ممکنه صبح که از خونه میریم بیرون ، شاید دیگه برگشتی در کار نباشه؟

توی شهرمون هستن عده ای که صبح میرن بیرون و دیگه بر نمی گردنااااا

برید قبرستونا ، وقتی جنازشون رو میارن می بینین اونا رو

هی نگیم بعدا توبه می کنم ، معلوم نیست بعدی باشه که بشه توبه کرد

امام سجاد علیه السلام می فرماید : علت اینکه عده ای لحظه ی مرگ چشماشون بازه

واسه اینه که وقتی اجل میاد و جونشون رو می گیره ، حتی فرصت بستن پلکشون هم پیدا نمی کنن

وای به حال بعضی هامون که راحت گناه می کنیم

هیچ فکر کردیم اگه در حین گناه بمیریم چی میشه؟!!!

خدایا همین لحظه ببخش ما رو .. نذار گناه کنیم ...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 8 شهريور 1393برچسب:, | 18:6 | نویسنده : غزل |



باید، کتاب آسمانی چشمانت را چاپ کنم


تا همگان به رسالتت ایمان آورند !

اعجاز چشمان تو ،

مدت هاست که شهری را

به پرستش وا داشته ...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 شهريور 1393برچسب:, | 17:57 | نویسنده : غزل |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.