بر سر سفره ى احساس،

اگر جايى بود،

سخن ساده ي تبريك مرا جا بدهيد،

سين هشتم سخن ساده ي تبريك من است،

جا سر سفره اگر نيست،

به دلها بدهید..."

دوستان مهربان و همکاران همدل من ٬

سال نو پیشاپیش مبارك"


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 اسفند 1393برچسب:, | 17:32 | نویسنده : غزل |

ظرفيت بسيار محدودى داريم.
 
خوشى تو روى چه درجه اى تنظيم شده است؟
 
از خود اين پرسش ها را بپرسيد:
 
آيا نور خدا در من مى درخشد؟
آيا من شايستگى عشق بسيار زياد را دارم؟
آيا من سزاوار داشتن ثروت و آسايش هستم؟
آيا من استحقاق خوشبختی بدون حس گناه را دارم؟
 
 
تو شايسته هر چيزى كه خدا به تو داده هستى چون تو از خود اويى. آفريده نمى تواند متفاوت از آفريدگار خود باشد.


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 20:5 | نویسنده : غزل |

matalebeziba.ir


برای همه "خوب" باش


آنکهــــ فهمید ،

همیشه در کنارت و به یادت خواهد بود

و آنکهــــ نفهمید ،

روزی دلش برای تمام خوبیــــهایت "تنگ" می شود.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 22 آذر 1393برچسب:, | 18:13 | نویسنده : غزل |

matalebeziba.ir

 

اینــــــجا زمیــن اســـت

 

زمین گـــــرد است

 

تویی که مـــرا دور زدی

 

فــــردا به خودم خواهــی رسیــــد

 

حــال و روزت دیـــــدنی نه سرود نیــست ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 آذر 1393برچسب:, | 14:11 | نویسنده : غزل |

matalebeziba.ir


ذهن ما باغچه است

گل در آن باید کاشت

و نکاری ،گل من

علف هرز در آن می روید

زحمت کاشتن یک گل سرخ

کمتر از  زحمت برداشتن


هرزگی آن علف است


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 16 آذر 1393برچسب:, | 20:8 | نویسنده : غزل |

کارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد

که بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد:

کسانی می توانند خوشحال باشند که از تجاربِ زندگی آموخته اند

که ناخوشی ها را بدونِ مغلوب شدن توسطِ آنها،به دوش بکشند.»

بر اساسِ این تعریف،خوشحال بودن یعنی توانمنديِ بالاي ما در شكيبايي و استقامت.

خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این معنا که،

درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفك زندگی ست

اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد.

خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رقم علمِ به فانی بودنِ همه چیز،

خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن،

خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگما براي به دوش کشیدنِ مشکلات.

خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،

بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر همنوعان بیاوریم.

خوشحالی یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی.

خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن،

عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن

خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آريِ بزرگ به زندگي

خوشحالي يعني ادامه دادن..


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 14 آذر 1393برچسب:, | 18:2 | نویسنده : غزل |

.
.
ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال

آقای من امشب غزل تغییر کرده
شعرم فضای تازه ای تصویر کرده

شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود
ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود

امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست
بین تمام قال ها آوای تو نیست

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست
اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان نیست

زنها گرفتار اصول خاله بازی
مردان پی راهی برای پول سازی

در اولویت کسب و کار است و تجارت
حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت

روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول
اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول

این سینما هم که طرفدارش زیاد است
بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است

یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل"
این تازه بحث سینما، منهای فوتبال

هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر
یک جمعه­ ی حساس و شهرآورد دیگر

کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک
میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک

جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی
آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی

شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا
ذهن من و امثال من درگیر اینها

حالا تو اصلا جای من، با این مشقت
وقت دعای ندبه می ماند برایت؟! جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم
خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم!


ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال
ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال

مارا هوای نفسمان بیچاره کرده
با هر گناهی بینمان افتاده پرده

عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را
لطفی کن و دستی بکش روی دل ما

آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟
ولله در افکارمان جای تو خالی است

مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم
از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم

آقا ببخشم جان تو! جان عمویت
شرمنده از روی توام، قربان رویت


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:, | 14:41 | نویسنده : غزل |

matalebeziba.ir


تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود ، گر نشود

حرفی نیست

اما ...

نفسم می گیرد

در هوایی که نفس های تو نیست !


"سهراب سپهری"


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 9 آبان 1393برچسب:, | 16:1 | نویسنده : غزل |

همپای گریه ی تو غزل گریه میکند

 

زنجیر و سنج و طبل و کتل گریه میکند

 

ازگریه های عالم و آدم که بگذریم

 

بانویمان نشسته به تل گریه میکند

 

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

 

دارد خدای عزوجل گریه میکند


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 6 آبان 1393برچسب:, | 13:59 | نویسنده : غزل |

 

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین
بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین
روشن تر از درخشش خورشید مشرقین
در جان ماست نور جمال شما حسین
ایام عزاداری سیدالشهدا تسلیت باد


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 5 آبان 1393برچسب:, | 13:56 | نویسنده : غزل |
matalebeziba.ir 
 
 
اینکه چقدر از آن روز ها گذشته . . . 

یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم


یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم


 مهم نیست...


باران که ببارد هر وقتی که میخواهد باشد ،


دل هامان هـوای هم را می کند . . .

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 3 آبان 1393برچسب:, | 12:25 | نویسنده : غزل |

matalebeziba

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بعضی وقت ها سکوت میکنی

چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی


بعضی وقت ها سکوت میکنی


چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری


گاهی سکوت یه اعتراضه


گاهی هم انتظار...

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, | 12:12 | نویسنده : غزل |

مرسی دوستان امیدوارم خوشتون بیاد


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 مهر 1398برچسب:, | 13:23 | نویسنده : غزل |
matalebeziba.ir

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن

نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست

بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1393برچسب:, | 12:48 | نویسنده : غزل |

  http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mokhatab.matalebeziba.ir.jpg

نامم، پای هیچ کتابی نیست !
و این یعنی
مخاطبِ خاصِ تمام نوشته های من تویی ...
حتی بر روی تمامی نوشته هایم برچسب کپی آزاد نگاشته ام
تا شاید اگر روزی ،
نگاهت به عاشقانه هایم افتاد
با خود بگویی چه زیبا آنکس که اینگونه معشوق پرستی می کند !
بی آنکه خود با خبر باشی
من،
شعرهایم را از نگاه تو میدزدم


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 مهر 1393برچسب:, | 12:47 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/alonem.matalebeziba.ir.jpg

حتی تنهایی هم، شرمش گرفته

بیاید و کنار دلتنگی هایم بنشیند

می داند این دلِ بی رَمَق

پُر شده از بی مهری ها ...

می ترسد تاب نیاورم و بِبُرّم از زندگی

و

هر شب سر به زیرتر و آرامتر می آید


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:, | 12:45 | نویسنده : غزل |

از خیلی هامون مرد تره...

امروز تو اتوبوس زن جوون و خوشگلی و دیدم که داشت لباس زیر می فروخت.

یکی از خانمهای مسافر با بی احترامی اون و هل داد و بلند داد زد که :

زنیکه حالا تو این جا تنگی اومدی تو گوش ما داد می زنی لباس زیر 2 تومن ...

زنِ جوون جواب نداد ....

اما مسافر ول کن نبود!...

یهو انگار که بغضش بترکه و از این حرفا خسته شده باشه گفت:چیه؟

دارم نونمو از راهِ حلال درمیارم؟

خوبه برم تو خیابون و شوهر تو و بقیه رو از راه به در کنم تا خرجم درآد...

یه سکوتِ سنگین تو اتوبوس...

بعد زن پیاده شد


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 17 مهر 1393برچسب:, | 23:53 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 مهر 1393برچسب:, | 18:49 | نویسنده : غزل |

خدا رو شکر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم . اين يعني من هنوز زنده ام .

خدا روشکر که گاهی بیمار می شوم. این یعنی بیاد میاورم که اغلب اوقات سالم هستم.

خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند . اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم .

خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم . اين يعني من توانائي شنيدن دارم .

خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم . اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم .

خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند .اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم .

خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم . اين يعني توان سخت كار كردن را دارم .

خدای مهربان شكرت که...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 مهر 1393برچسب:, | 17:45 | نویسنده : غزل |

نه تلخ میشوی،نه تکرار

نه فراموش میشوی،نه انکار

درست مثل اولین دیدار....


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, | 17:38 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/ghoror.matalebeziba.ir.jpg

کاش می شد تیشه ای باشد بَهرِ شکستن بُت !
نه شکستن بُت خدایان !
بتی که عُمریست از غرورمان ساخته ایم ...
غروری که اجازه دوستت دارم ها را از ما گرفت ...
غروری که محبت را به عزیزانمان حرام و بهای آن، برابر شد با شکسته شدن دلشان ...
غروری که اشتباهاتمان را هم در جامه درست بودن جلوه میداد ...
غروری که حسرت یک آغوش، یک دوستت دارم و بوسه هایی را بر دل ما نهاد که می دانیم هیچگاه در زندگی تکرار نخواهد شد ...
کاش می شد تیشه ای به دست بگیریم  بهر شکستن،
شکستنِ بُتی که از " غــرور " ساخته ایم


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 28 شهريور 1393برچسب:, | 15:7 | نویسنده : غزل |



 

خدایـــا ...!

 

اگر یک روز فراموش کردم خدای بزرگی دارم ...

 

تو فراموش نکن که بنده کوچکی داری ...

 

با نوازشی و یا شاید تلنگری

 

آرام وجودت را ، همراهیت را ،

 

مهربانی و بزرگی ات را برایم یادآوری کن ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 شهريور 1393برچسب:, | 15:5 | نویسنده : غزل |

 ساده که میشوی

همه چیز خوب میشه

خودت

غمت

مشکلت

غصه ات

هوای شهرت

آدمهای اطرافت

حتی دشمنت

یک آدم ساده که باشی

برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست

که قیمت تویوتا لندکروز چند است

فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

مهم نیست

نیاوران کجاست

شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه

کدام حوالی اند

رستوران چینی ها

گرانترین غذایش چیست

ساده که باشی

همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود

همیشه لبخند بر لب داری

بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی

زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

آدم برفی که درست میکنی

شال گردنت را به او میبخشی

ساده که باشی

همین که بدانی بربری و لواش چند است

کفایت میکند

نیازی به غذای چینی نیست

آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی

آدمهای ساده را دوست داری که

بوی ناب آدم میدهند


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, | 17:57 | نویسنده : غزل |

مَن ایـ ـنجـ ـآ دُنیایَم

را نقّاشی می کنم

خانـ ـه ای می سآزَم از

وجـ ـودَت

درختـ ـی می کشم به رنگ ِ حیات

زیر ِ سقف ِ خانه ی ِ نقّاشیَم

دَرآغوش کشیدن ِ تو

آزاد است ...

وقتی ِ دَر اسارت ِ فاصـ ـِله هآم ...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 شهريور 1393برچسب:, | 17:39 | نویسنده : غزل |

برا جشن تولدش یه مراسم پارتی ترتیب داده بود

به همه ی دوست و فامیل هم اومده بودند

بعد از بزن و برقص و مصرف مشروبات الکی ، تقریباً آخرای شب بود

که میترا به دوستاش گفت:می خوام شور و شادی جشن تولدم رو تکمیل کنم

یکی از بچه ها پرسید : چه جوری؟

میترا: میرم توی خیابونا دور میزنیم ، چطوره؟

دوستای میترا قبول کردند و همه با ماشیناشون رفتند توی خیابون

وسط این شور و شادی ها ، میترا که به خاطر مصرف مشروبات الکلی

حالت طبیعی نداشت ،شروع کرد به لایی کشیدن و ویراژ دادن بین ماشینا

اونقدر ناشیانه رانندگی کرد تا اینکه تعادل ماشین از دستش خارج شد

و خورد به تیر برق کنار خیابوناونقدر شدت برخورد زیاد بود که میترا و

چند تا از دوستاش در دم جون میدنصبح فردا میترا رو به بهشت زهرا

انتقال دادندوقتی جسدش رو روی سنگ مرده شور خونه گذاشتند

خانوم غساله اومد و شروع کرد به پاک کردن و ساییدن لاکهای ناخن میترا

همینطور که لاک ها رو می سایید ، زیر لب می گفت:



اگه این دختر وقتی داشت لاک می زد ،

می دونست اینطوری باید براش پاک کنن ، اصلا شاید لاک نمیزد ....

اگه می فهمید اون همه گناه توی جشن تولدش نمی کرد...

.
.
.بچه ها به کجا داریم میریم؟

تا حالا فکر کردیم ممکنه صبح که از خونه میریم بیرون ، شاید دیگه برگشتی در کار نباشه؟

توی شهرمون هستن عده ای که صبح میرن بیرون و دیگه بر نمی گردنااااا

برید قبرستونا ، وقتی جنازشون رو میارن می بینین اونا رو

هی نگیم بعدا توبه می کنم ، معلوم نیست بعدی باشه که بشه توبه کرد

امام سجاد علیه السلام می فرماید : علت اینکه عده ای لحظه ی مرگ چشماشون بازه

واسه اینه که وقتی اجل میاد و جونشون رو می گیره ، حتی فرصت بستن پلکشون هم پیدا نمی کنن

وای به حال بعضی هامون که راحت گناه می کنیم

هیچ فکر کردیم اگه در حین گناه بمیریم چی میشه؟!!!

خدایا همین لحظه ببخش ما رو .. نذار گناه کنیم ...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 8 شهريور 1393برچسب:, | 18:6 | نویسنده : غزل |



باید، کتاب آسمانی چشمانت را چاپ کنم


تا همگان به رسالتت ایمان آورند !

اعجاز چشمان تو ،

مدت هاست که شهری را

به پرستش وا داشته ...


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 شهريور 1393برچسب:, | 17:57 | نویسنده : غزل |



توبه...

سلام: 


همین طور که هممون میدونیم زندگی پستی و بلندی زیادی داره به قبل تر ها نگاه کنیم

همین دیروز بود رفتیم کلاس اول به این زودی این همه سال گذشت چشم به هم بزنیم

زندگی دنیایی تمام می شه .اونی برنده است که بهترین استفاده معنوی رو ببره مرتب

یاد خدا باشه یاد امام زمان و ائمه باشه کارش برای خدا باشه خلاصه ..خدا از دستمون

راضی باشه .. .تا دوره جوانی فکر ازدواج هستیم بعد که ازدواج کردیم فکر پول، زندگی

دنیایی ،دیگه معنی عشق هم نمی فهمیم بعد که پیر شدیم تازه سرمون می خوره به

سنگ و به یاد خدا میفتیم تا حال به این جمله فکر کردی خوشا آنان که در جوانی

شکسته شدند که پیری خود شکستگی است ... چه بهتر که تا دور نشه بریم بسوی

خدا ...تازه از کجا معلوم عمر ما کفاف بده ....از همین حالا تصمیم جدی بگیریم ، توبه

کنیم و کارهامون رو اصلاح کنیم و بیشتر وقت هامون رو به عبادت مشغول بشیم...

از آقا امام زمان کمک بخواید ((اللهم عجل لولیک الفرج ))


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:, | 18:3 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/gahi.matalebeziba.ir.jpg

گاهی برای پی بردن به یک اشتباه، باید تاوان سختی در زندگی پرداخت ...
مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر که حسرتش تا ابد بر دلت باقی می ماند ...
مثل باختن زندگی و مالی که برای بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی ...
مثل تنها شدن ،
زخم زبان خوردن ها و یا
حتی تحقیر شدن ...
آخر سر هم باید بروی مُهر تجربه را پای این اشتباهات بزنی !
اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد و دیگر آن من سابق نمی شوی ...


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, | 19:41 | نویسنده : غزل |

زیبا ترین ستایش نثار کسی که کاستی هایم را می داند
و باز هم دوستم دارد ...

 

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/baron1.matalebeziba.ir.gif

برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 23:1 | نویسنده : غزل |

گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود

 

گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد

 

گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود

 

گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند و...

 

مراقب بعضی "یک" ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند.

 

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/flow.matalebeziba.ir.jpg

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 17 مرداد 1393برچسب:, | 22:58 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/alone12.matalebeziba.ir.jpg

لحظه هایی هست که حسابی دلت می گیرد و ناچاراً باید با تنهایی بدعنق کلنجار بروی ...
در این لحظه، نبودن هایی ، نقش پر رنگ در زندگی می گیرد ...!
نبودن کسانی که روزی تنهاییت را با آنان تقسیم می کردی و تصویر خاطرات را به ثبت می رساندی؛
غفلت و گاه تقدیر علت این نبودن ها را رقم زد ...
و
حال تو مانده ای و یک دل وامانده
که
فقط یک نفر، فقط یک نفر را می خواهد ...


فرقی نمی کند چه در دنیای واقعی و چه مجازی ...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, | 14:40 | نویسنده : غزل |

خداوند به حضرت موسی فرمود:

با زبانی دعا کن که با ان گناه نکرده ای تا دعایت مستجاب شود.

حضرت موسی عرض کرد:چگونه؟

خداوند فرمود:به دیگران بگو برایت دعا کنند چون توبا زبان آنان گناه نکرده ای"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ک


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 15:27 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 15:27 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/kidboyashion.jpg

کودکی شش ساله مادرش را بر روی تخت بیمارستان دید و دکترش گفت تا چند وقت دیگر زنده نمی ماند ...
کودک سوال کرد چند وقت دیگر ؟
دکتر گفت پاییز ...
بچه گفت پاییز یعنی چه روز ؟
دکتر گفت وقتیکه برگهای درختان می ریزد ...
بچه خانه آمد و نخ و سوزن برداشت، رفت تا تمام برگ های شهر را به درختان بدوزد ...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, | 11:44 | نویسنده : غزل |

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/rozimiayad.matalebeziba.ir.jpg

خدایا! میدانم روزی از راه خواهد رسید و به این دلتنگی ها پایان می دهد.
روزی که زندگی در آن دلچسب می شود و گله ای باقی نمی ماند.
روزی که انسان ها به خاطر دنیایی که ارزشی ندارد تحقیر نمی شوند.
روزی که آدم ها بابت شادی و لبخند محاکمه نمی شوند و بغض نمی کنند.
روزی که دل ها شکسته نمی شود و حرمت ها به زیر پا نمی افتد.
روزی که رنگ پوست و قامت انسان ها شأن و منزلت انسان ها را شکل نمی دهد.
روزی که همه جا پر می شود از دست هایی که به یاری افتاده ای می شتابند
و شانه هایی که اشک ها بی منت بر آنان جاری می شوند و آرام می گیرند.
روزی که که اعتقادات پوچ، زندگی را بر کام انسان های مظلوم تلخ نمی کند.
روزی که خدای همه یکی می شود و در پس چهره هایی که ادعای خدایی می کنند پنهان نمی شود.
روزی که آدم ها خدای بخشنده را به خاطر ترس ستایش و مهربان مهربانان و آفرینده عشق را طور دیگری ترسیم نمی کنند و زندگی را در تلخی و واهمه ی آخر کار نمی گدرانند.
روزی که همش می شود عشق، آرامش، محبت، دوستی و فقط خوبی خوبی و خوبی ...

*
*
آخرش میآد جمعه ای که غروبش دلنشینه ...


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, | 12:29 | نویسنده : غزل |

عاشق مردی شده ام که...

بوی مردانگی اش...

غرور زنانه ام را دیوانه میکند...بوسه


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, | 11:15 | نویسنده : غزل |

دنیا فهمید خیلی حقیر است...

وقتی گفتم:

یک تار موی تو را نمی دهم...!!!


❂❂❂ مخاطب خاص داره ❂❂❂


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, | 18:25 | نویسنده : غزل |


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:, | 16:8 | نویسنده : غزل |

به سعید عزیزم بابته قهرمانیش تبریک میگمبوسه


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, | 23:58 | نویسنده : غزل |

کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته

شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد

و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته

دل دریایی ما را به دریا می برد روزی

به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته

ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را

درونها میشود پر شوق و شور آهسته آهسته

نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن

بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته

کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را

ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته

فنا می گردد این تاریکی و محنت ز دنیامان

ز هر سو می دمد صدگونه نور آهسته آهسته

به سر می‌آید این دوران تلخ "انتظار" آخر

و ناجی می کند اینجا "ظهور" آهسته آهسته

ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن

که او مردانه می یابد "حضور" آهسته آهسته

_________اللهم عجل لولیک الفرج_______


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 1 تير 1393برچسب:, | 23:46 | نویسنده : غزل |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.