چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد وزلال در برابرت می جوشد و مینالد ومی خواند...
تشنه ی آتش باشی و نه آب!
چشمه که خشکید٬چشمه که ازآن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوا رفت
وآتش٬کویر را تافت ودر خود گداخت و از زمین آتش رویید و ازآسمان آتش بارید٬
تو تشنه ی آب باشی نه آتش.
وبعد٬عمری گداختی از غم نبودن کسی که تا بود٬از غم نبودن تو می گداخت!
نظرات شما عزیزان:
خيلى جالب بود ، عكس شمع هم كه معركه بود .
برچسبها: